کد مطلب:140448 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

روایت دوم در شهادت شاهزاده علی اصغر
مرحوم مجلسی در بحار می فرماید: چون در زمین پربلاء كربلاء برای مظلوم آل عبا یاری و هواداری نماند و مرگ همه جوانان را دید و داغ همه ی برادران را به دل گرفت و باقی نماند برای حضرتش مگر بانوان و مخدرات محترمه نادی هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله، هل من موحد یخاف الله فینا و هل من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا.

حضرت در آن حال ندائی از دل محزون برآورد كه آیا در این صحرا كسی


هست كه دفع شر از حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم كند؟ آیا موحد و دینداری هست كه از خدا بترسد و ما را نترساند؟ و آیا كسی هست كه در راه خدا به فریاد آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم برسد؟

صدای امام علیه السلام كه در خیمه ها به گوش بانوان رسید جملگی به گریه و زاری درآمدند ارتفعت اصوات النساء بالعویل صدای صیحه زنان و ضجه مخدرات محترمه به آسمان رفت.

امام علیه السلام كه چنین دید رو به خیمه آورد فتقدم الی باب الخیمة فقال: ناولونی علیا ابنی الطفل حتی اودعه.

حضرت تمام بانوان و اطفال را ساكت كرد مگر علی اصغر سلام الله علیه را كه از تشنگی و گرسنگی آرام نداشت.

امام علیه السلام فرمود: طفل صغیرم را بیاورید تا با او وداع كنم.

علی اصغر را بدست حضرت دادند به نوشته روضة الشهداء چون آن طفل را بدست حضرت دادند و آن جناب حالت طفل خود را از تشنگی به آن منوال دید اشگ از رخسار حضرت ریخت سایر مخدرات نیز از گریه حضرت به گریه افتادند، عرضه داشتند: یا اباعبدالله دو روز است كه از بی آبی و بی غذائی شیر در پستان مادر علی اصغر خشكیده و این طفل گرسنه و تشنه مانده.

حضرت از حالت آن طفل سخت متأثر شد ملاحظه نمود دید از تشنگی می سوزد و اشگ گرم می ریزد حضرت از باب اتمام حجت بر آن قوم ستمكار آن طفل معصوم را در پیش زین نهاد آمد تا به نزدیك صفوف اعداء رسید سپس با هر دو دست آن شیرخوار را بلند نمود و با صدای بلند فرمود: یا قوم ان اكن انا آثم علی زعمكم اگر من به اعتقاد شما تقصیر كارم اما این طفل تقصیری ندارد، چشم بگشائید و ببینید كه چقدر تشنه است الآن از تشنگی می میرد، ای لشگر قدری آب بیاورید تا من به این طفل بچشانم و وی را از این تشنگی و حرقت دل و جگر


برهانم، اگر به من نمی دهید پس این طفل را بگیرید و ببرید كنار نهر و آبی به لب عطشانش برسانید و بیاوریدش تا من وی را به مادرش برسانم.

گفتند: ای حسین قطره ای از آب بدون اذن امیر نه به تو و نه به اولاد و ذریات تو نخواهیم چشانید در همین موقع حرملة بن كامل ملعون فاستهدف حلق الرضیع عبرت النشابة من حلقه الی عضد الحسین علیه السلام.

تیر حرمله از حلقوم علی اصغر گذشت و به بازوی امام علیه السلام رسید، امام علیه السلام خون گلوی آن مظلوم را گرفت و به آسمان پاشید، پس طفل را با چشم اشگبار نزدیك خیام آورد و مادرش شهربانو را طلبید و فرمود:

اخرجی و خذی ابنك الشهید فان جده سقاه من الكوثر، بگیر طفل شهید خود را كه جدش ساقی كوثر او را سیراب كرد. شهربانو طفل خود را گرفت.